روز دوشنبه یکی از تلخترین روزای عمر من وخانواده و اقوام بود
رفتن یکی دیگه از پسرداییام اونم تو تنهایی و غریبانه تو خونش تلنگری شد برامون که چقدر هممون مشغول زندگیای خودمونیم
چقدر حواسمون به هم نیست
چقدر هوای همو نداریم
چقدر تنهایی میتونه بد باشه
و چقدر تنهایی میتونه بد باشه ...
پسردایی که ازش حرف میزنم برادر همون پسرداییم هست که فوت شد
با سن پنجاهو خرده ای مجرد بود و بعد از فوت برادر تو خونه مجردیش دربستر بیماری افتاد، بماندکه این مدت کوتاه رو چطوری طی کرداما بیماریش دلیل مرگش نشد و علت فوت رو بی کس بودن نوشتن (در اثر خونریزی معده و به موقع نرسیدن به بیمارستان)
ببخشیداز اینکه با این پست شماروهم تو روزای تلخ زندگیم شریک کردم ولی گفتم تاقدر لحظه هاتونو ، قدر داشتن نعمتایی مثل سلامتی( با به فکر بودن برای سلامت موندن، باجدی گرفتن بیماریهای کوچیک)،قدرپدرومادر که متاسفانه همیشگی نیستن، قدربرادرخوب ،قدرخواهرخوب ،قدر همسر خوب ، قدرفامیل خوب داشتن ،
خلاصه قدر کسی که نمیذاره" تنهایی" روزای سخت زندگی رو طی کنیدرو بدونید
ای وای ...
تسلیت میگم ...
خدا رحمتشون کنه ...
انشاءالله غم آخرتون باشه
روزگارست دیگر...
خیلی ممنون پی تی جونم خدارفتگان شمارو هم بیامرزه و قرین رحمت کنه
وعزیزانتونو براتون حفظ کنه