یخدون
یخدون

یخدون

روزای تلخ

روز دوشنبه یکی از تلخترین روزای عمر من وخانواده و اقوام بود 

رفتن یکی دیگه از پسرداییام اونم تو تنهایی و غریبانه تو خونش تلنگری شد برامون که چقدر هممون مشغول زندگیای خودمونیم

چقدر حواسمون به هم نیست 

چقدر هوای همو نداریم

چقدر تنهایی میتونه بد باشه

و چقدر تنهایی میتونه بد باشه ...

پسردایی که ازش حرف میزنم برادر همون پسرداییم هست که فوت شد 

با سن پنجاهو خرده ای مجرد بود و بعد از فوت برادر تو خونه مجردیش دربستر بیماری افتاد، بماندکه این مدت کوتاه  رو چطوری طی کرداما بیماریش دلیل مرگش نشد و علت فوت رو بی کس بودن نوشتن (در اثر خونریزی معده و به موقع نرسیدن به بیمارستان)


ببخشیداز اینکه با این پست شماروهم تو روزای تلخ زندگیم شریک  کردم ولی گفتم تاقدر لحظه هاتونو ، قدر داشتن نعمتایی مثل سلامتی( با به فکر بودن برای سلامت موندن، باجدی گرفتن بیماریهای کوچیک)،قدرپدرومادر که متاسفانه همیشگی نیستن، قدربرادرخوب ،قدرخواهرخوب ،قدر همسر خوب ، قدرفامیل خوب داشتن ،

خلاصه قدر کسی که نمیذاره" تنهایی" روزای سخت زندگی رو طی کنیدرو بدونید 




اولین تجربه مصاحبه شغلی من

 امروز(یکشنبه ۱۸ بهمن) رفتم مصاحبه برای یه شغلی که هیچ ربطی به رشته دومم که مورد علاقمه نداره اما به حسابداری چرا:| البته نه همه ی کار

کلا تجربه خوبی بود این مصاحبه

طرف باسوالایی مثل اینکه " اگه در شرایط ایده آل حق انتخاب داشتید چه کاری رو برای خودتون انتخاب میکردید"

یا "کارای مورد علاقتون چیه" فهمید که کارشون، کاری نیست که بخوام سالیان سال از عمرمو بذارم به پاش و اگر همکاری ای هم باشه موقته و این موقت بودنه دو دلش کردچون از طرف دیگه معرفم که همونجا کار میکنه گفته بود خود نیروییه که میخواد و واقعانم خودنیروییم که میخادهه

وقتی به سوالاو جوابایی که بینمون ردو بدل شد فکر میکنم میبینم کسی که تصمیم میگیره بره سرکار خیییییلی باید تکلیفش باخودش روشن باشه 

کلا بزرگسالیه و تعریف خود

یه جای مصاحبه هم کلمات یاریم نکردنو یه سوتی دادم:(

+ از رو بیکاریو برای جلوگیری از پوکیدن و آینده نگری اسممو نوشتم کلاس spss 

شش جلست که دوجلسش  برگزارشده و رفتم

جلسه اول کمی تا حدودی همه وبیشتر ازهمه، من ،هنگ بودم

از بس که استادش تند حرف میزنه با اصطلاحات انگلیسی

جلسه دوم مباحث سختتر هم شد و چونسر کلاس بیشتریا از من بزرگترن و کاربلد من شدم خنگول کلاس :( 





?

چند دقیقه پیش تو وبلاگ آشپزچه ها که یه وبلاگ گروهیه پست جدید گذاشتم 

ولی مطلبم به لیست مطالب منتشرشده بلاگ اسکای اضافه نشد

درصورتی که تو قسمت تنظیمات ٬ وبلاگ برای دیدن همه و تمام موتور های جستجو فعاله

کسی میدونه قضیه چیه؟

وچرا بعد از گذاشتن مطلب به لیست مطالب منتشر شده بلاگ اسکای اضافه نمیشم؟

درصورتی که این وبلاگم همچین مشکلی رو نداره و به لیست اضافه میشه

والد در بلاگ اسکای

یک دو سه امتحان میشه

اییییییییییییول جواب داد

دلم میخواست موضوعاتمو تو زیرمجموعه های مختلف طبقه بندی کنم 

اولش فکر میکردم بلاگ اسکای این قابلیتو نداره تا چند روز پیشا که تو قسمت مدیریت و دسته بندی قسمت والد نظرمو به خودش جلب کرد ٬یه نوار کشویی که موضوعات لیست شدت توش قرار داره و معنیشم که بگیریم بالادست یا یه چی تو همین مایه ها بهم گفت که همون آب درکوزست ٬این شد که برای امتحان یه زیرمجموعه به "اسم حل المسائل کامپیوتری حدیث" برای موضوع "تجربیات من" زدم اما نیومد تو لیست موضوعاتم و کنف شدم 

تااااااااااا اینکه الان که داشتم مطلب میزاشتم دیدم تو قسمت دسته بندی هابرای انتخاب اومده فقط تو وبلاگ نمایش داده نمیشه 

یکم درباره والد دربلاگ اسکای سرچیدم چیزخاصی که توضیحش داده باشه نیافتم

این شد که گفتم بذار یه مطلب بذارم شاید نمایان شد و نمایان هم شدو اولین پست حل المسائل کامپیوتریمو نصیب خودش کرد

پس اگه شما هم مثل من عشق طبقه بندی داشتینو خواستید تو بلاگ اسکای برای موضوعاتتون زیر مجموعه داشته باشید

کافیه به قسمت تنظیمات یادداشت برید

بعد قسمت دسته بندی ها

بعد قسمت افزودن و مدیریت دسته ها

بعد افزودن دسته بندی

بعد اسم موضوع جدید رو بنویسید

ودرآخر والد(همون موضوع قدیمتون که تولیست هست و میخواهید موضوع جدید زیرمجموعش قرار بگیره ) رو انتخاب کنید

بعد از همه این کارها میبینید که موضوع جدید در قسمت موضوعات وبلاگ مشاهده نمیشه ولی با اولین پستی که برای موضوعتون بذارید خواهید دیدکه در لیست قرار میگیره


+ فکر کنم متوجه شدید موضوع حل المسایل کامپیوتری حدیث برای چی ایجادشده 

مشکلات کامپیوتری که بهشون برمیخورمو راه حلایی که براشون پیدامیکنمو میزارم اینجا شاید به درد شماهم بخوره

سفری به درون معده!

امیدوارم همیشه و  همه جا سالم باشیمو نیازی به خوندن همچین تجربه هایی نباشه 

ولی خب از اونجایی که مریضی برای همه هست و معده دردم این روزا مخصوصا تو جوونا زیاد شده

 تجربمو از آندوسکوپی مینویسم

آندوسکوپی که من ازش بعنوان سفری به درون معده یاد میکنم سفریه که توش خوردن هرگونه خوراکی حتی آب ازیه ساعتی به بعدممنوعه ومرحله اولش به دوصورت انجام میشه و تصمیم گیری باشماست که 

روش بی حسی ته گلو با اسپری لیدوکایین رو انتخاب کنید یا 

دارو خواب آور بگیریدو حدود نیم ساعتی رو زیر سرم در فضا سیر کنید

مرحله دومش بعد از اینکه تصمیم گیری کردید که زنده زنده شکنجه بشید یا در فضا سیر کنید شروع میشه

اگر تحملتون بالاست و روش اسپره و بی حسی رو انتخاب کنید 

این روش به این صورته که با اسپری تلخ لیدوکایین در دهان شروع میشه که باید قورت داده بشه که کل حلقتون بی حس شه بعد به صورتی که به پهلو خوابیدید وسیله ای در دهان شما گذاشته میشه تا دهانتون باز بمونه وبقیشم که 

شیلنگی که سرش چراغ و دوربین هست از دهان مبارک میره به مری مبارک و از اونجا میرسه به معده وکاملا احساس میشه که دراین حین شما باید نفس های عمیق بکشید که عمرا بتونید ولی اگه بتونید خیلی راحتتر پروسه انجام میشه

و باعرض پوزش دریاچه ای از بزاق از دهان و اشک از چشمان مبارک جاری میشه که کاملا طبیعیه و این شکنجه حدود پنج دقیقه ای طول میکشه

وموقع در آوردن این شیلنگ عکاسی از معده و مری آغاز میشه

البته من دیگه نگم یا با عرض پوزش بگم؟ حتما میدونید که چیزی بره ته گلو چند اوقی دیگه زده میشه ولی خب نترسید اتفاق خاصی نمی افتهچون حدود هشت ساعتی حتی آب هم خورده نشده 

اما روش دوم که رفتن به فضاست رو من تجربه نکردم ولی بیمار قبلی رو دیدم

این سفر بایه آنٰژیوکت به دست شروع میشه تشریف میبرید اتاق آندوسکوپی اونجا داروی خواب آور میگیرید و دیگه تو فضا هستید و رو تخت میارنتون اتاق ریکاوری و یک سرم میزنن به آنژیوکتتون تا هم فشارتون نیوفته وهم داروتون دفع بشه و نیم ساعتی رو تو فضا هستید راستی حتما باید با یه همراه این سفررو برید

بعد از تموم شدن پروسه و از بین رفتن بی حسی یا منگی برای روش فضایی ، تا حدود دوروز گلوتون درد میکنه 

 و روشی که من براش استفاده کردم این بود که

یادم افتاد کسایی که  لوزه عمل میکنن فقط بستنی میخورن بنابراین خودمو به یک بستنی فروتاره تمشکی مهمان کردم

که بسیار حس خوب و آرامشی رو به من داد البته قبلش کمی سوپ خوردم که معده ای که چند ساعتی خالی بوده و تحریک هم شده اتفاقی براش نیوفته انقد بستنی حس خوبی بهم داد که نیمه شب هم یک بار دیگه خودم رو مهمون کردم 

اینم از گلو درد بعدش

و اگر از من بپرسید کدوم روش بهتره من میگم حتما روش دوم و فضا رفتن رو امتحان کنید اگه خدای نکرده لازم شد

ولی باهمه ی این شکنجه ها وقتی جوابو میدن دستت و میگن همه چی نرماله و هنوز تاج سلامتیت رو سرته

این حرف میشه یه دکمه که همه این شکنجه هارو پاک میکنه و از ته دل خداروشکر میکنی

بازم میگم ایشاا.. که این تجربه به کار کسی نیاد 

ولی اگه کسی سوالی در این رابطه داره یا نیاز داره با کسی که این سفرو تجربه کرده حرف بزنه در خدمتم