یخدون
یخدون

یخدون

ماه مبارک رمضان

ماه رمضان، برای آن است که یک ماه مرخصی از زمین برای سفر به ملکوت بگیریم . . .
حلول ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک
خیلی خیلی التماس دعا
ادامه مطلب ...

حرف دل تپل!

تپلو یادتونه؟

یه بار تو دورهمی آوردمش گفتم حرف دلشو بنویسید

شما هم که چقده نوشتید! حالا از اینا که بگذریم

رفتم باهاش کلی حرف زدم ببینم آخه دردش چیه تو این سنو سال ناراحته؟

بهش گفتم آخه نانا چلا اینهمه نلاحنی آخه مگه چی شده؟

گفت خالههههههههههههههههههه گفتم جان خالهههههههههههههههههههههههههه

دوباره گفت خالهههههههههههههههههههههه منم دوباره گفتم جان خالههههههههههههه

تپل: یه دخمله هست

من:خب خب

تپل:تو ایمیلت دیدمش

من: خب خب

تپل:دلمو برده

من:ای جووووووووووووووووووون دلم خب زودتر میگفتی نانا

خودم میرم برات خواستگاری اینکه نالاحنی نداله نانا

این شد که ما رفتیم خواستگاری ناناز خانومو دستشو گذاشتیم تو دست تپل

عکس تکیه ناناز خانومم که برا مراسمشونه گذاشتم تو ادامه مطلب

به هم میان مگه نه؟؟؟؟؟

این از تپل حالا اون یکی رو که از اون موقع کت وشلوارشو در نیاورده چیکارش کنیم؟




ادامه مطلب ...

:)

اوه اوه اون نی نیه بود تهدید میکرد میگفت امشب زن میخواد

رفته کت وشلوار پوشیده منتظره

یه دخمل خوب سراغ ندارید بدیم بهش بره؟

ادامه مطلب ...

فقط با یک چوب دستی!

بله هنرمند که باشی با دست خالیم یک هنرمندی!

حالا اگه من بودم چیکار میکردم؟

حرف شهیدی فر تو پارک علتو میزدم!

میشه؟اصن داریم؟

ادامه مطلب ...

خواست زنان...

روزی روزگاری پادشاه جوانی به نام آرتور بود که پادشاه سرزمین همسایه اش او را دستگیر و زندانی کرد.
پادشاه می توانست آرتور را بکشد اما تحت تاثیر جوانی آرتور و افکار و عقایدش قرار گرفت.
از این رو، پادشاه برای آزادی وی شرطی گذاشت که می بایست به سؤال بسیار مشکلی پاسخ دهد.
آرتور یک سال زمان داشت تا جواب آن سوال را بیابد.
سؤال این بود: زنان واقعاً چه چیزی میخواهند؟
این سؤالی حتی اکثر مردم اندیشمند و باهوش را نیز سرگشته و حیران می نمود و برای آرتور جوان یک پرسش غیرقابل حل بود.
اما از آنجایی که پذیرش این شرط بهتر از مردن بود، وی پیشنهاد پادشاه را برای یافتن جواب سؤال در مدت یک سال پذیرفت.

آرتور به سرزمین پادشاهی اش بازگشت و از همه شروع به نظرخواهی کرد:
از شاهزاده ها گرفته تا کشیش ها، از مردان خردمند، و حتی از دلقک های دربار…
او با همه صحبت کرد، اما هیچ کسی نتوانست پاسخ رضایت بخشی برای این سؤال پیدا کند.
بسیاری از مردم از وی خواستند تا با جادوگر پیری که به نظر می آمد تنها کسی باشد که جواب این سؤال را بداند، مشورت کند.
البته احتمال می رفت دستمزد وی بسیار بالا باشد
وقتی که آخرین روز سال فرا رسید، آرتور فکر کرد که چاره ای به جز مشورت با پیرزن جادوگر ندارد.
پیرزن جادوگر موافقت کرد تا جواب سؤال را بدهد،
اما قبل از آن پیر زن جادوگر می خواست که با لُرد لنسلوت، نزدیکترین دوست آرتور و نجیب زاده ترین دلاور و سلحشور آن سرزمین ازدواج کند!
آرتور از شنیدن این درخواست بسیار وحشت زده شد.
پیر زن جادوگر ؛ گوژپشت، وحشتناک و زشت بود و فقط یک دندان داشت،
آرتورهرگز در سراسر زندگی اش با چنین موجود نفرت انگیزی روبرو نشده بود، از اینرو نپذیرفت تا دوستش را برای ازدواج با پیرزن جادوگر تحت فشار گذاشته و اورا مجبور کند چنین هزینه وحشتناکی را تقبل کند. اما دوستش لنسلوت، از این پیشنهاد باخبر شد و با آرتور صحبت کرد.

او گفت که هیچ از خودگذشتگی ای قابل مقایسه با نجات جان آرتور نیست.
از این رو مراسم ازدواج آنان اعلان شد و پیرزن جادوگر پاسخ سوال را داد.
پاسخ پیرزن جادوگر این بود:
” آنها می خواهند آنقدر قدرت داشته باشند تا بتوانند آنچه در درون هستند را زندگی کنند.
به عبارتی خود مسئول انتخاب نوع زندگی خودشان باشند”

همه مردم آن سرزمین فهمیدند که پاسخ پیرزن جادوگر یک حقیقت واقعی را فاش کرده است
و جان آرتور به وی بخشیده خواهد شد، و همینطور هم شد. پادشاه همسایه،
آزادی آرتور را به وی هدیه کرد و لنسلوت و پیرزن جادوگر یک جشن باشکوه ازدواج را برگزار کردند
ماه عسل نزدیک میشد و لنسلوت خودش را برای یک تجربه وحشتناک آماده می کرد،
در روز موعود با دلواپسی فراوان وارد حجله شد. اما، چه چهره ای منتظر او بود؟
زیباترین زنی که به عمر خود دیده بود بر روی تخت منتظرش بود.
لنسلوت شگفت زده شد و پرسید چه اتفاقی افتاده است؟
زن زیبا جواب داد: از آنجایی که لرد جوان با وی به عنوان پیرزنی جادوگر با مهربانی رفتار کرده بود، از این به بعد نیمی از شبانه روز می تواند خودش را زیبا کند و نیمی دیگر همان زن وحشتناک و علیل باشد. سپس پیرزن جادوگر از وی پرسید: ” کدامیک را ترجیح می دهد؟
زیبا در طی روز و زشت در طی شب، یا برعکس آن…؟”
لنسلوت در مخمصه ای که گیر افتاده بود تعمقی کرد.
اگر زیبایی وی را در طی روز خواستار میشد آنوقت می توانست به دوستانش و دیگران،
همسر زیبایش را نشان دهد، اما در خلوت شب در قصرش همان جادوگر پیر را داشته باشد!
یا آنکه در طی روز این جادوگر مخوف و زشت را تحمل کند ولی در شب،
زنی زیبا داشته باشد که لحظات فوق العاده و لذت بخشی رابا وی بگذراند…
اگر شما یک مرد باشید و این مطلب را بخوانید کدامیک را انتخاب می کنید…
انتخاب شما کدامیک خواهد بود؟
اگر شما یک زن باشید که این داستان را می خواند، انتظار دارید مرد شما چه انتخابی داشته باشد؟
انتخاب خودتان را قبل از آنکه بقیه داستان را بخوانید بنویسید.

ادامه مطلب ...