یخدون
یخدون

یخدون

شب عاشورا

دارد امشب کربلا حالی عجیب

دختری گریان طفلی بی‌شکیب
هرچه باشد شور تنها امشب است
آخرین شام حسین و زینب است

دختری سر روی پای باب داشت

چشم بر بابا ولیکن خواب داشت
یک نفر در حال قرآن خواندن است
یک نفر در فکر جنگ و ماندن است

یک نفر غرق نماز است و نیاز

غرق گریه ناله و سوز و گداز
یک نفر می‌نوشد از شادی شراب
آنطرف پیچیده بانگ آب آب

یک نفر لبریزِ از احساس بود

پاسبان خیمه‌ها عباس بود

یک نفر خار از زمین ها می‌کَنَد

بوسه‌ها بر روی طفلان می‌زند


یک نفر در حال گریه بی‌قرار

می‌کشد در پشت خیمه انتظار
کینه‌ها بسیار در دل داشتند
نعل اسبان را ز نو برداشتند

نقشه شان تنها اسارت بود و بس

فکر آنها فکرِ غارت بود و بس
کودک شش ماهه‌ای رفته بخواب
یک نفر آماده می‌سازد طناب

شمر افتاده کناری مستِ مست

او به خون یارِ زینب تشنه است
یک نفر گفتا زره مال من است
گوشواره جزء اموال من است

یک نفر گفتا اگر سر می‌بُری

مال من تنها بود انگشتری
یک نفر فکرش فقط گهواره بود
در پیِ یک جانمازِ پاره بود

گفت خصمی معجر از سر می‌کنم

خیمه‌ها را زود آتش می‌زنم
یک نفر می‌گفت دیدن یک طرف

لذت سر را بریدن یک طرف


...


شاعر: سید محمد حسین میرحسینی (امیر)

mirhosseini57.blogfa.com



...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد