یخدون
یخدون

یخدون

رفتم به باغی

اینا انجیرای باغمونه !

باغی که مساحتش، مساحت یک مثلث یک متر در یک متر در یک متره حالایکم بیشتر یکم کمتر

 (ولی خودمونیم چه راحت میشه باغی کوچک داشت فقط کافیه بخوایم و برای این خواستن زحمت کشید)

این درخت انجیرو پدرگرام وقتی اومدیم این خونه کاشتن بنابراین سال تولدش هیچ وقت فراموش نمیشه

اون روز رفتم دیدم چندتا انجیر داره چیدمشون

اومدم بالا میگم اینا انجیرای باغمونه 

بعد نمیدونم چی شد ییهویی این شعررو خوندم

رفتم به باغی

دیدم کلاغی

کلاغ زاغی

مگه بقیش یادم میومد 

به مادرگرام گفتم ایشونم شروع کردن بخوندنش رسیدن به اینجاش

بقیش شد داستان دیگه ازشعر خبری نبود

میگفتن بردمش دکتر دکتر پانسمانش کرد بعدم مرد

حالا مگه یادمون میومد منم هی همین چند مصرعشو تکرار میکردم تا بلکن فرجی بشه

این وسطا یه چیزایی یادم امد که میگفت سنگو برداشتم زدم به پایش کلش خون آمد؟

خلاصه یادمون نیومد که نیومد ولی کلی خندیدیم 

تااینکه امروز سرچیدم شعرشو پیدا کردم

 شاعر دهه شصتی میفرماید:

رفتم به باغی دیدم کلاغی کلاغ زاغی سنگ و برداشتم زدم به پایش 

پایش خون آمد بردمش دکتر دکتر دوا داد آب انار داد امروز دادم خورد فرداش دیدم مرد



جای همگی خالی چیقدم شیرین بودن


 



نظرات 2 + ارسال نظر
سوگلی دوشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 01:58

نوش جان.خدا برکتشو بیشتر کنه
میگمااا این مادر گرام شما مشالا حافظه خوبی دارن در یادآوری اشعار و ضرب المثل های قدیم

متشکرم

حلما ۱۳ جمعه 15 دی‌ماه سال 1402 ساعت 21:16

بچه ها کی این شعرو یادشه
چام چام چام
ددی اما ماکاچی
میو میو ساکاچی
املو بوم بوم بوم
دلاله او بوم بوم بوم
به شادی بوم بوم بوم
برف شادی بوم بوم بوم
فیش فیش فیش
اینم تلافیش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد