یخدون
یخدون

یخدون

دیالوگ چیزهایی هست که نمیدانی

طرز حرف زدن مسافری به نام دکتر غفاری برام جالب بود ویه دیالوگش

مسافر(دکتر غفاری) : آقا جلو اون تعمیرگاه لطفا وایسید

علی:توقف ممنوعه ها

مسافر: وایسین با من

.

.

.

.

مسافر: بریم آقا جان

گوساله میگه شرمنده اصلا نرسیدم گیربکس شو باز کنم

فقط همینو بلدن، شرمنده

از بس هر کی اومده هی نوکرمچاکرم کرده فکر کردن خبریه 

آقا جان پول میگیری وظیفته کارتو درست انجام بدی

همش الکی نوکرم چاکرم.... اینم که باز شد(اشاره به کمربند ماشین داره)

آقا جان سفت وایستا .... بگو آقا جان... برادر من ... گوساله ... وظیفته کارتو بکن

من نه به کسی باج میدم نه مخلصم چاکرم الکی میکنم

چه تعمیرکار باشه .. چه وزیر و وکیل باشه...چه بچم

 

-----------------------------------------------------------------------------


مسافر(خانوم دکتر):به آدم جواب نمیدین آدم بهش بر میخوره

علی: نه من منظوری ندارم نمیدونم چی باید بگم



------------------------------------------------------------------------------




مسافر:ببخشیدا من درحال حرکت چیز میخونم یکم حالت تهوع میگیرم

یعنی اصلا یعنی از خونه که میام بیرون حالت تهوع میگیرم تپش قلب میگیرم

اصلا فکر بیرون اومدن از خونه رو که میکنم حس میکنم یه چیزی مثلا یه چیزی شبیه کره

اینجا تشکیل میشه(اشاره به شکم) یه جوریه که انگار یه مایه ای هست توش شبیه جیوه

یه کمی پررنگتر اما یکمی هم رقیق تر میخوام ازخونه که بیام بیرون این مایهه یه جور وحشتناکی

شروع میکنه به تکون خوردن بالا پایین رفتن موج برداشتن من اسمشو گذاشتم گدازه اضطراب

به آلمانی بهش میگن اکست یعنی همون مثلا دلهره، اضطراب 

بعد پامو که ازتو خونه میزارم بیرون حس میکنم این، این ماایعه شروع میکنه به نشت کردن

میاد بالا میاد بالا میاد اینجاها بعد قلبم شروع میکنه به تاپ تاپ تاپ زدن ببخشیدا من خیلی حرف میزنم

علی: خواهش میکنم

مسافر: گفتم که از ترسه نمیدونمم از چی میترسم اصلا 

میرم تو بانک از مردم میترسم خیلی هم بده بابا خیلی بده مرد گنده بترسه اینجوری اونم الکی

نمیدونم از چی، معلومم از چیم معلوم نیست از چیه

یه دفعه نمیدونم خیلی خنده داره.... یه دفه حالم خیلی بد بود

پولم و نداده بودن، اوضاع احوال مالی خراب... من مترجمم...پولمو نداده بودن... آنفولانزا گرفته بودم

بی ادبیه هی بیرون روی ام داشتم ، یه دعوای مفصلم با زنم کرده بودم

خوب این دلهره ام که هست دیگه همیشه هست...فقط کم وزیاد میشه، همیشه هست

شب خواستم بخوابم با اون حال زار... گریه ام گرفت...خونه ما کوچیکه رفتم توی حموم 

درو بستم که زنم نبینه زانو زدم

گفتم آخه که چی؟ این چیه این همه فلاکت که اسمشو ما گذاشتیم زندگی یعنی چی؟

اون معجزه که اسمش و میزارن هرچی که هست خب الانه موقعش دیگه بابا

بعد خوابم برد.. یهو خوابم برد.عمیق

تو خواب دیدم معنی تمام اینارو فهمیدم

معنی زمان مکان علیت وجود همین اکست معنی تمام اینارو فهمیدم

تو خواب یادمه هی به خودم میگفتم

هستی چیزی نیست جز

یه اسمی یه کلمه ای برای این کشف فلسفیم پیدا کرده بودم

تو خواب هی به خودم میگفتم هستی چیزی نیست جز

بعد اون کلمهه می اومد، که جواب همه این سوالا بود

انقدر این جوابم ساده بود که اصلا باورم نمیشه تو خواب هی میگفتم هستی چیزی نیست جز

اون کلمهه

بعد صبح که پاشدم تا چشم باز کردم ، همش یادم رفت ... فقط، فقط تنم خشک شده بود :)

خیلی ممنون آقا همین جاست ببخشید من خیلی حرف زدم معذرت میخوام سرتونو درد آوردم

علی: نه خواهش میکنم

مسافر:ولی نمیدونم وقتی میام بیرون ، حرف که میزنم یه کمی ترسم کم میشه خیلی ممنون

علی: خواهش میکنم


-----------------------------------------------------------

خسرو(یکی دیگه از راننده های آژانس از مردای قدیم (مسن)): حالت چرا انقدر خرابه حالا.

علی: از اون تو فهمیدی (اشاره به موتورماشین داره)

خسرو: قیافت نکو ناله

از بیست فرسخی پیداست برزخی

اصلا همتون انگار برزخین

همتون منتظرین یه چیزی بشه زندگیتون و از این رو به اون رو کنه

انگار زلزلس

همه ناراضین همه ام نسشتن منتظر معجزه

هر کی رو میبینی داره غر میزنه

بسه دیگه بابا

از وضعت ناراضی ای یه تکونی به خودت بده

عوضش کن

نمی تونی میترسی ولش کن معجزه نمیشه 


-------------------------------------------------------------------

پیغام گیر خانوم دکتر:

سلام من الان خونه نیستم

شایدم هستم برنمیدارم


از اینجابه بعدش دیالوگاش نوشتنی نیست

دیدنی شنیدنیه :)








نظرات 2 + ارسال نظر
30MA یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 00:42

سلام حدیثم
کلا تلویزیون خاموشه
سی دی فیلم تعطیله
جودی (عزیزکم لپ تاپمو میگم) شب به شب فقط دو سه ساعتی روشنه
ولی این میون
فقط ذهنم از صبح تا فردا صبح همینجور کار میکنه
گاهی هم فنش روشن میشه
خاموشی هم نداره حتی تو خواب
این هم از سریال من.

ولی مرسی مرسی مرسی حدیثم
دیالوگ خیلی میدوستم
فیلم جالبی باید باشه
مرسی که نوشتیشون
امروز فیلم دوئل از تی وی پخش میشد
نیم ساعتش رو دیدم خاموش کردم رفتم پی بیکاریم
یه دیالوگ داشت کیف کردم:

"اسکندر(سعید راد) رو به یوسف: پس بیخود نمیگن مملکت افتاده دست بچه ها
یوسف(پرویز پرستویی):ها کاکا ،اگه دست شما بزرگا بود که دشمن الان داشت دم زاینده رود لب کارون میخوند."
بازم فیلم دیدی برامون بگو لطفاً
من حوصله فیلم دیدن ندارم

سلااااااااااااااااااااااااااااااااام ملکه
ای کامیک فدای جودی
مبارک جودیت باشه
خواهش دارم به توان سه آره فیلم قشنگی بود
خخخخخخخخخخخخ
دیالو گ باحالی بوده منم ممنونم نوشتیش
منم دیالوگ میدوستم
چشم حتما
نه دیگه خودتم ببین بیاید دربارشون بحرفیم
یه پا نقاد فیلم شیم مثلا
ممنون از نظر پر انرژیت ملکه

30MA یکشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 15:27

حدیث من چـنــد سـاله جودی رو دارم
با این حال مرسی از تبریکت خخخخخخخخ

واقعا؟
پس پولدارم بودیدو چیزی نمیگفتی
پولدار
پولدار
پولدار

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد