یخدون
یخدون

یخدون

در جستجوی خوشبختی

سه شنبه بیست و سوم مهرماه فیلم در جستجوی خوشبختی رو یبار دیگه دیدم

ایندفعه اون قسمتایی از فیلم که کریس اسکنراشو از دست میداد و یجای دیگه تو یه شرایط دیگه

که میشه گفت بدترین شرایطش بود، دوباره اونارو بدست میاورد یا اون صحنه که مافوقش ازش یه پنج دلاری میخواست تا پول تاکسیشو حساب کنه ،باز ذهنمو درگیر این مسئله کرد که

پشت هر رخدادی حقیقتی میتونه باشه که ما ازش بی خبریم

واژه های حقیقت و واقعیت برای من از اون دست واژه هایین که بهشون فکر میکنم 

و همین قدر هم ازشون میدونم که حقیقت اون چیزیه که درسته

حالا یا اتفاق میفته یا نمیفته و واقعیت اون چیزیه که اتفاق می افته حالا یا درسته یا غلط

و اگه توجه بنمویید واقعیتی که درست باشه همون حقیقتی میشه که رخ داده 

هوم؟

حالا نمیدونم این چیزایی که مینویسم چقدردرسته ولی میخوام بگم رخدادای زندگیمون رو میتونیم اینطوری بهشون نگاه کنیم کهحقیقتی پشتشونه که ما ازش بی خبریم یعنی وقتی چیزی رو از دست میدیم شاید از دید ما که از پایین به مسائل نگاه میکنیم از دست دادن باشه در حالی که صلاح دراز دست دادن توی اون شرایط بوده

حالا از این حرفای فلسفی که معلوم نیست کدومش درسته بگذریم میرسیم به شخصیت کریس

کریس از دید من

مردیه ،با روحیه ای قوی که از حداقل توانایی هاش که میشناستشون(روابط عمومی بالا،یا هوشش برای حل مکعب روبیک) حداکثراستفاده رو میکنه و نمیذاره چرخش روزگار که خلاف جهت خواسته های اون میچرخه اون رو از پا در بیاره

و به هیچ عنوان کم نمیاره و از هر سنگی که روزگار جلوی پاش میندازه با انعطافی که داره میپره و برای مشکلاتش راه حل پیدا میکنه تا یه مرد و پدرخانواده ی خوبی باشه

اونجایی از فیلم که با همسرش تلفنی حرف میزنه و نشون میده که شرایط باعث جدایی اوناست و هنوز به هم علاقه دارن 

یااونجایی که کفشش رو از دست میده 

و بزرگی کردنای کریستف(پسر و انگیزه کریس) که شرایط نمیذاشت بچگی کنه و از خواسته هاشمیگذشت یا اونجایی که کریس از کریستف معذرت میخواست که پدر خوبی نیست باعث میشد گلوی آدم درد بگیره

خلاقیت کریس رو میشه تو اون صحنه دید که شرایط بد رو تو ایستگاه مترو به شکل بازی به نفع خودش تغییر میده

و میشه گفت نمیذاره کریستف از دنیای بزرگتر ها اونطور که هست چیزی رو متوجه بشه و فکر کنم فقط پدرا و مادرا یادشون میمونه تو این شرایط از این کارا کنن و این صحنه نشون میداد که پدر بودن چقدر میتونه سخت باشه

تمیز و مرتب بودن کریس تو شرایط سخت که صحنه ی نامرتب بودن اتفاقیشو پررنگ میکنه هم برام جالب بود

و روشن شدن آخرین اسکنر برام تدایی کننده نور امید بود که هیچ وقت خاموش نمیشه 

شاید کم سو بشه ولی هیچ وقت خاموش نمیشه

و به نظرم کارگردان هم میخواست همین رو نشون بده 

این قسمت از زندگی من اسمش هست خوشبختی هم واقعا دیدنیه

یادمه اولین بار که این فیلم رو دیدم اون صحنه از فیلم که کریس برگشو تحویل میده و میره تو آسانسور با رقیبش درباره سوال پشت برگه که اون ندیده بود حرف میزنه منو به وجد آورد

جالبیه این فیلم میدونید چیه؟

این فیلم براساس واقعیت ساخته شده و کارگردان به خوبی تونسته یکی از زندگی های سخت یکی از آدمای روی کره ی زمین وتلاش و جدال اون رو با روزگارنشون بده





نظرات 1 + ارسال نظر
p.t شنبه 4 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:30 http://ghayeghema.blogsky.com/


اینم خیلی قشنگ بود...
بیخود نیست که این همه ازش تعریف میکنن

حالا ندید اشکات در اومد ببینی حتما سیل راه میندازی
متن یا فیلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد