یخدون
یخدون

یخدون

هفته هشتم ۹۴

این هفته این هفته

آهان سه شنبش همینجوری الکی الکی بدون اینکه برنامه ای براش داشته باشم یکی از دوستان گفت نمایشگاه کتاب کار داره و میخوادزودی بره و بره خونشون(چی گفتم)میای؟

منم که بدم نمیومد ببینم امسال فضا چطوره گفتم آره 

مسیر همیشگی که من میرفتمو نرفتیم مسیر تازه ای رو یاد گرفتم هروقت اینطوری میشه جو میگیرتم به خودم میگم به جای خوابیدن ٬برم تهران گردی٬ مایه آبرو ریزیه جای زیادی از شهرمو نمیشناسم اما خب جوه میفهمین جووووووووو

تازشم نشستیم رو چمنا بستنی خوردیم کلی هم جای سوگلو خالی کردم کودک درونمم شاد شد بچم

چهارشنبشم عینا مثل هفته پیش برام تکرارشد با این تفاوتا که تنها رفتمو قبلشم یه زرنگ بازی درآوردم و هم اینکه ایندفه نقش صاحبخانه رو داشتم

پنجشنبه بعد دانشگاه خیلیییییییییییییییی الکی ومسقره دلم گرفته بود 

الانم که جمعه ی این هفتس تا این لحظش کاری نکردم فرداهم بعثت پیامبره (تبریک)و تعطیله ومنموکلییییییییییییییییییییییی کار که نمیدونم چرا انجامشون نمیدم بره پی کارشون٬ یعنی دریغ از یه لباس اتو شده ....

بی صبرانه منتظر چهارشنبه هفته بعدم 

روز دردناکیه اما اگه همه چی خوب پیش بره قراره پنجاه درصد ذهن من آزاد بشه 

می ارزه پنجاه درصد ذهن آزادشده کم چیزی نیست با یه عالمه روزای خوب بعدش

نظرات 1 + ارسال نظر
سوگلی چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 19:43

سلام
نمایشگاه کتاب تنها تنها؟؟
امسال داداشم اومد جای من

سلاااااااااااااااممم
جای شما خییییییییییییییلیییییی خالی بود
باورکن
اع پس یعنی جات خالی نبوده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد