یخدون
یخدون

یخدون

محرم

بچه که بودم محرما غصه میخوردم که چرا پسر نیستم

برم زنجیر بزنم

فکر میکردم اینطوریه که میتونم یه کاری برای امام حسین کنم

الانم از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه

فکر میکنم آقایون خیلی بهتر میتونن عزاداری کنن و میشه گفت مثل همیشه تو میدونن

و زنا در حاشیه

ولی اگه پسر بودم حتما دوهل میزدم




محرم

چند روز پیشا بعداز ظهر برای کاری رفتم بیرون!

همدلی و همرنگی رو میشد تو همه دید

از اون فشنش گرفته که آهنگ ماشینش از حسین میگه تا اون بچه مثبتش

حتی مجسمه های مغازه ها هم سیاه پوشیده بودن و عزادار بودن

همه یکرنگ همه یک هدف و چقدر لذتبخشه این وحدت حسینی

ولی از یه چیز ناراحتم

اینکه بارها دیدم که مردم فکر میکنن محرم همین 10 روز اوله

درصورتی که محرم از عاشورا به بعد تازه شروع میشه

و متاسفانه بعد عاشورا این یکرنگی کمرنگ میشه

راستی عزاداریهاتون قبول ،تو این روزا به یاد ما هم باشید

به دعاهاتون نیاز داریم بسیار

دیدار من با مرگ!

هر از گاهی به مردن فکر میکنم والان دقیقا یکی از همون هر از گاهاست

به اینکه مرگ با هیچکس شوخی نداره ونگاه نمیکنه که تو الان دلت میخوادبمیری یانه

بعد تک تک اونایی که خیلی آنی مردن یادم میااد وبهم ثابت میکنه که هیچ چیز دلیل موندن نمیشه

اینکه تو بعد جون کندنای بسیار تازه دانشجو شدی و داری از پله های دانشگاه بالا میری

یا  تو عروسیه دخترتی

تازه لیسانس گرفتی و سربازیتم تموم شده ومیخوای تازه به معنای واقعی زندگی کنی

6ماهمه که پدر شدی

صبح پامیشی میری سر کار دم در برای ناهار غذای مورد علاقتو سفارش میدی به خانوم

وخیلیای دیگه که هقچ کدوم دلیل نمیشه که نمیری

واینکه من قراره چطوری بمیرم؟ در جوانی میمیرم؟

عشق رو تجربه میکنم یانه؟ ازدواج میکنم یانه؟ مادر میشم یانه

یانوه هامم میبینم و میمیرم

واینکه مادربزرگ شدن هم حالی میده ها!

خودمونیما همیشه فکر میکنم مادربزرگ خوبی میشم یه حکمفرما خشن مهربون که حواسش به همه هست

بعد با خودم میگم خدا کنه در بهترین شرایط و خوب بمیرم  تر تمیز و خندان و زیبا

از ایناش که بگذریم کل عمرمو بازبینی میکننم و میبینم واقعا عمری نکردم

و اگه همین الان بمیرم جز خاطره ازم چیزی نخواهد ماند و این خیلی بده

چون همیشه دلم میخواست نام نیکی از خودم به جا بذارم

و اینکه نهایت عکس العمل دیگران از مردنم شاید کوبیدن پشت دستشون باشه وگفتن اینکه

کی حدیث؟ حدیث فلانی و دو دقیقه سکوت که براثر شوک معمولا یه خدا بیامرزه هم نمیگن

یا مثلا میگن آدم دلش نمیاد بگه خدا بیامرزدتش!

میرسیم به مراسم خاکسپاری که نمیدونم چند تا از دوستانم میان دوست که نه همراهان قسمتی از زندگیم

آخه واژه دوست یه واژه خاصه یه چیزی تو مایه های کلمه مادر که نباید برای هرکسی بکارش برد ولی خب چه میشه کرد کلمش قشنگه ناخود آگاه میاد به زبون

وکیا برام گریه میکنن جز عزیزانم

یه اعلامیه دیدم چشمو گرفت صفحه تمام سیاه جای عکس گل رز قرمز

 متن سفید یا نقره ای  حالا اونم نشد عیب نداره ولی خوب باشه دیگه

به شرط اینکه زیبا بمیرم دلم برای خودم میسوزه بره زیر خاک ولی چه میشه کرد

از خاکیم دیگه باید خاک زمینو بهش پس بدیم

بعد اینکه خاکم کردن دلم میخواد بالا سرم درخت انجیر بکارن انجیر سیاها

آخه خوشمزه تره

سنگ قبرمم خواهشا خوب باشه وبسیار بسیار خوش خط میام خطشو نگاه میکنما

واینکه روش چی بنویسید هنوز نمیدونم فقط یه چیزی بنویسید هر کی میخونه تت تاثیر قرار بگیره

مثلا فکر میکنم بنویسید مسافر حدیث .... 

نه الان نمیدونم بعدا میگم

واینکه میرم اون دنیا من میمونمو یه کوله بار شرمندگی ازاینکه نبودم اون بنده ای که باید میبودم

پس برای آمرزش تازه در گذشته 

اجماعا صلوات





هذیان

هذیان جایی برای از ذهن گذشته های من 

مثل یه هذیان واقعی وقتی آدم تب داره!

ومیشه گفت هیچ اعتباری بهش نیست



هدف یا نیاز؟!

در مسابقه بین شیر وگوزن

بسیاری از گوزن ها برنده میشوند

چون شیر برای غذا می رود

و گوزن برای زندگی

پس هدف مهم تر از نیاز است


آیا واقعا هدف مهم تر از نیاز است؟

یا نیاز مهمتر از هدف؟

یا اصلا نیاز همون هدفه؟


ادامه مطلب ...