یخدون
یخدون

یخدون

خنده ی از ته دل دلقک!

حدیث:دارم به این فکر میکنم خندوندن یه دلقک که یه عمر همه رو میخندونده چقدر میتونه سخت باشه 

یه کسی که تمام عمرشو تو این راه گذاشته و تمام چم و خم خندوندنو بلده

مثل شعبده بازی که تموم حقه های یه شعبده بازی رو میدونه و هیچ وقت از یه شعبده بازی به وجد نمیاد

حدیث درون:ولی شاید یه دلقک بتونه یه دلقک رو بخندونه

هوم؟

یا یه شعبده باز بتونه یه شعبده باز دیگه رو به وجد بیاره

حدیث :آره چرا که نه

چون یه دلقک هر چقدرم که دلقک باشه بازم شیوه ی خودشو داره برای خندوندن

پس دلقک ها هم از ته دل میخندنن

حدیث:من فکر میکنم دلقکا با یه خنده ی از ته دل به دنیا میان وباهمون یه خنده زندگی میکنن 

برای همین دیگرانو میخندونن تا یاد خندشون بیفتن

حدیث درون :ولی نه فکر نکنم دلقکا خودخواه باشن چون اگه برای یادآوری خنده خودشون دیگرانو میخندوندن کسی نمیخندید

اگه دلقکا با یه خنده از ته دل به دنیا اومده باشنو قرار باشه با همون لبخند زندگی کنن پس ارزش لبخندو میدونن 

برا همینه که میخوان همه رو بخندونن

ولی چه هنرمندیه کسی که بتون یه دلقکو از ته دل بخندونه

این روزها

این روزها که می گذرد

فقط می گذرد

  روزهایی که فقط میگذرد

حالم خوب نیست !

ماه رمضان ماه یکی شدن

به ماه رمضان فکر میکنم

ماهی که دوسش دارم ودلیل دوست داشتنش رو باز در یکرنگ شدن آدما میبینم

تو این ماه دیگه فرقی نمیکنه 

پولداری؟

فقیری؟

رییسی؟

کارمندی؟

بیکاری؟

بچه تهرونی؟

بچه شهرستونی؟

چادری ای؟

مانتویی؟

پیری؟

جونی؟

استادی؟

دانشجویی؟

دکتری؟

دانشمندی؟

جلبکی؟

هرچی هستی باش فرقی نمیکنه بنده ای و

تو این ماه بایدتو یه مهمونی ، سر یه سفره بشینی حالا تو هر جایگاهی که باشی 

و هیچ برتری باعث نمیشه تو این مهمونی شرکت نکنی

تسلیم تلسیم ،همه باهم بندگی میکنیم

واین سر یه سفره بودن و باهم بندگی کردن خیلی زیباست 



:)

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

کوچه پشتی

 دیشب کوچه پشتی باران می آمد

امروز هم رفتم

کوچه هنوز خیس بود

باز باران گرفت

بی ترانه

اما با گوهر های فراوان