یخدون
یخدون

یخدون

محرم

بچه که بودم محرما غصه میخوردم که چرا پسر نیستم

برم زنجیر بزنم

فکر میکردم اینطوریه که میتونم یه کاری برای امام حسین کنم

الانم از خدا که پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه

فکر میکنم آقایون خیلی بهتر میتونن عزاداری کنن و میشه گفت مثل همیشه تو میدونن

و زنا در حاشیه

ولی اگه پسر بودم حتما دوهل میزدم




محرم

چند روز پیشا بعداز ظهر برای کاری رفتم بیرون!

همدلی و همرنگی رو میشد تو همه دید

از اون فشنش گرفته که آهنگ ماشینش از حسین میگه تا اون بچه مثبتش

حتی مجسمه های مغازه ها هم سیاه پوشیده بودن و عزادار بودن

همه یکرنگ همه یک هدف و چقدر لذتبخشه این وحدت حسینی

ولی از یه چیز ناراحتم

اینکه بارها دیدم که مردم فکر میکنن محرم همین 10 روز اوله

درصورتی که محرم از عاشورا به بعد تازه شروع میشه

و متاسفانه بعد عاشورا این یکرنگی کمرنگ میشه

راستی عزاداریهاتون قبول ،تو این روزا به یاد ما هم باشید

به دعاهاتون نیاز داریم بسیار

هنر سایه با دست

از دیدن این کلیپ لذتی بردم چند!

گفتم تنها تنها لذت نبرم برا شماهم بذارمش

حالا هی بگید حدیث بده

البته ناگفته نماند که در مراسمی

به طور زنده این هنر رو دیده بودم و کلیپ های متعددی

ولی این یکی یه چیز دیگس

نمیدونم شاید به خاطر آهنگش باشه


ادامه مطلب ...

تو چه کردی؟

 گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت !
پرسیدند : چه می کنی ؟
پاسخ داد : در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم !
گفتند : حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است ! و این آب فایده ای ندارد !
گفت : شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ، اما آن هنگام که خداوند می پرسد : زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم : هر آنچه از من بر می آمد !


دوستی نه در ازدحام روز گم می شود نه در سکوت شب ، اگر گم شد هرچه هست دوستی نیست . . .

ذهن خلاق

فکر کنید یک روز تکراریه بیرون خونه رو پشت سر گذاشتید

و مسیر همیشگی خونه رو در پیش میگیرید

درراه تمام اتفاقات امروز رو باخودتون مرور میکنید تا اینکه

به مترو میرسید 

قطار می آید 

خود را می اندازید در موجی که جلوی یکی از در ها ایجاد شده

تا بلکن فرجی شود و بتوانید سوار شوید که ناگهان موج شما را پس میزند

 ماتو مبهوت به کسانی که توانسته بودن سوار شوند نگاه میکنید وبا نگاه باهم حرف ها میزنید ودر بسته میشود

دوباره میرویدو روی صندلی میشینید تا شاید خستگی روز رو از یاد ببرید

داستان موج سواری وناکام ماندنتان در سرتان مرور میشود و شما را وادار به خنده میکند

اما این فرصت رو که بغل دستییتان فکر کند شما دیوانه اید را ازش میگیرید و دوباره یادتان می آید که چقدر خسته اید و بعد از موج سواری کوفته هم شدید

قطار دوم می آیدو باهرزوری که هست ایندفعه سوار میشوید از خستگی به میله تکیه میدهید

صدای فروشندگان مترو از هرطرف مثل پتک بر سرتان فرود میاید

ایستگاه ها یکی پس از دیگری سپری میشوند

دینگ دینگ ایستگاه ...

ایستگاهی که باید پیاده شوید

بماند که هنگام پیاده شدن پا و کفشتان که تازه واکس زده بودید هم له میشود

وانگیزه اینکه دوباره کفشتان را واکس بزنید را از شما میگیرد

همه اینها که بگذردتازه میرسید به پله های مترو  

دوراه دارید پله های برقی و پشت جمعیت ماندن تا سوار شوید

و پله های ثابت و پاهای خسته و یکی هم له شده

در چه صورتی حاضرید از پله های ثابت استفاده کنید؟

راه حلی دارید که انقدر جذاب باشد که شمایی که خسته اید رو وادار کند از پله های ثابت استفاده کنید؟

دارید؟

ندارید؟

ولی مثل اینکه خارجی ها دارن

وچقدر افسوس میخورم که چرا اونا میتوانند و ما نمی توانیم

چرا برای اونها همه چی شدنیه و اما برای ما "اصن داریم "



ادامه مطلب ...