الان که میخوام دفتر نقاشیمو بذارم توی یخدون
دارم به این فکر میکنم که اگه هفت سال پیش که اینا رو کشیدم
یه استاد خوب سر راهم قرار میگرفت و ادامه میدادم
الان دیگه باید دعوتتون میکردم گالری نقاشیام
استاد تو زندگی خیلی مهمه خیلی، تا این حد بگم که میتونن سرنوشت شاگرداشونو عوض کنن
یه توضیحیم که باید بدم اینه که به هیچ عنوان ادعایی در کشیدن نقاشی ندارم و اگه کسی بهم بگه بلدی نقاشی بکشی میگم نه ، چون واقعا اصولی یاد نگرفتم وتا حالا طرحی از خودم نداشتم شما هم میتونید اینایی رو که کشیدم رو بکشید میگید نه؟ امتحان کنید ته ته ضررش، یه کاغذ سفیدرو از دست میدید
دو ماه تابستون 84 رو رفتم کلاس نقاشی خاطره خاصی از کلاسی که رفتم ندارم انقدر که هیچ بود
فقط اینو میتونم بگم که دریغ از یک تشویق!
شاید بگید خب میرفتی یه کلاس دیگه ولی باید بگم که خودمم به این رسیدم ورفتم تا دوباره از اول اصولی شروع کنم ولی فکر میکنید چی شد؟
روز اول کلاس که مثلا روز معرفیو اینا بود استاده گفت هدفتون چیه که میخواید نقاشی یاد بگیرید
هرکی یه چیزی میگفت
نوبت به من که رسید گفتم نقاشی که میکنم به آرامش میرسم
بعد فکر میکنید بهم چی گفت؟ حدسشم نمیتونید بزنید
گفت: اگه میخوای به آرامش برسی چرا نمیری پیش مشاور؟
من:
بعد که آخر کلاس رفتم کارامو بهش نشون دادم گفت نــــــــــــــــه سایه زنیت خوبه جلسه بعد .....
منم بهش لبخند میزدممیگفتم باشه
ورفتم تا جلسه بعد
نمیخواستم اینارو تعریف کنم ولی گفتم تا اگه یه وقت زدو یه استاد این مطلبو خوند حواسش باشه که چی داره به شاگردش میگه و اگه کوچکترین استعدادی رو در شاگردش دید بهش بگه
حالا نه فقط استادا ، همه باید این کارو کنن
من خودم تا جایی که میتونم استعدادیی رو که کشف میکنم میگم
از این حرفا که بگذریم ولی نقاشیامو دوست دارم برای همین میذارمش اینجا
الان دیگه بیشتر از کشیدن نقاشی نگاه کردن به نقاشی رو دوست دارم امیدوارم شماهم دوست داشته باشید
پس بریم دفتر نقاشی رو ورق بزنیم
فقیر به دنبال شادی ثروتمند و ثروتمند به دنبال آرامش فقیر
کودک به دنبال آزادی بزرگتر و بزرگتر به دنبال سادگی کودک
پیر به دنبال قدرت و نشاط جوان و جوان در پی تجربه سالمند است
آنانکه رفتند در آرزوی بازگشتن و آنان که مانده اند در رویای رفتن
خداوندا کدامین پل در کجا شکسته است؟؟؟؟؟؟
که هیچکس به مقصد نمیرسد
دکتر علی شریعتی
مرا مفریبید که او نصرانی بود و اینک زنار گشوده
که او هرچه خواست کرد از سر عشق دخترت راهله کرد
چه کسی میداند که او ایمان به زبان دارد یا به دل
آری نمیدانیم
دور نیست آن زمان که ماهمه کافر بودیم و
چون به اسلام در آمدیم کسی این تهمت به ما نبست
که اینک تو مسلمان به او میبندی
آی اهل قبیله ملامتم نکنید
ما 60 ساله مسلمانیم
این چه تفاخری است که به ایمان خویش میکنی؟
که اگر تو مسلمانی از پدرداری
او این گنج به رنج خویش یافته است
*********
من تنها هستم رخمان
تنهـــــا
کنارتو، کنار خانواده ات
کنار مردم کشورت به مهربانی و پاکی
کاش میدانستی چقدر به تو نیازمندم رخمان
تا برایت سخن بگویم
با تو دردو دل کنم
ازتو درباره ی رندی بپرسم
تو برایم بخوانی عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
ومن برایت بخوانم شعر رندانه گفتنم هوس است
ایستگاه بهشت
نگه دارید لطفا
بهــــــــــــــــــــــــــشت