چه داستانایی داریم من و این ماه
ولی خودمونیم عجب ماه بامعرفتیه
بیشتر شبا بهم سرمیزنه
انقدر که یه وقتا که نمیاد
نگرانش میشم
ادامه مطلب ...
به خاطر ناشی گری های عکاس قبلی
دخترهسماده عکاس خود راعوض کرد
اینا انجیرای باغمونه !
باغی که مساحتش، مساحت یک مثلث یک متر در یک متر در یک متره حالایکم بیشتر یکم کمتر
(ولی خودمونیم چه راحت میشه باغی کوچک داشت فقط کافیه بخوایم و برای این خواستن زحمت کشید)
این درخت انجیرو پدرگرام وقتی اومدیم این خونه کاشتن بنابراین سال تولدش هیچ وقت فراموش نمیشه
اون روز رفتم دیدم چندتا انجیر داره چیدمشون
اومدم بالا میگم اینا انجیرای باغمونه
بعد نمیدونم چی شد ییهویی این شعررو خوندم
رفتم به باغی
دیدم کلاغی
کلاغ زاغی
مگه بقیش یادم میومد
به مادرگرام گفتم ایشونم شروع کردن بخوندنش رسیدن به اینجاش
بقیش شد داستان دیگه ازشعر خبری نبود
میگفتن بردمش دکتر دکتر پانسمانش کرد بعدم مرد
حالا مگه یادمون میومد منم هی همین چند مصرعشو تکرار میکردم تا بلکن فرجی بشه
این وسطا یه چیزایی یادم امد که میگفت سنگو برداشتم زدم به پایش کلش خون آمد؟
خلاصه یادمون نیومد که نیومد ولی کلی خندیدیم
تااینکه امروز سرچیدم شعرشو پیدا کردم
شاعر دهه شصتی میفرماید:
رفتم به باغی دیدم کلاغی کلاغ زاغی سنگ و برداشتم زدم به پایش
پایش خون آمد بردمش دکتر دکتر دوا داد آب انار داد امروز دادم خورد فرداش دیدم مرد
چه روزایی بود
الان که فکر میکنم میبینم این اولین تابستون و ماه رمضانی بود که با درس خوندن گذروندمش چون تو شرایطی که وقت باشه کمتر کسی این روزارو به درس خوندن میگذرونه و اینطوری فکر کردن حس مفید بودن رو بهم میده که باعث میشه
خوشحال باشم حتی اگر ثمری از تلاش هام نبینم
هفته آخر قبل کنکور رو اگه بگم در روز سه ساعت میخوابیدم یا اصلا نمیخوابیدم دروغ نگفتم
حالا نه که همه ساعات رو به درس خوندن مشغول باشم نه
هیولایی به نام استرس نمیزاشت من بخوابم
ولی خب همشم تقصیر اون نبود خودش نیست خداش که هست (هیولارو میگم )
خونمون هم جاش یه طوره که سروصداش زیاده و نمیدونم تو این شرایط بی خوابی بودید یانه سروصدا دوبرابر میشه
یادم میاد یه روز بعد از بیخوابی های مکرر تصمیم گرفتم که بخوابم و درحال تلقین بودم که واااااااااااااای چقدر خوابم میادو اینا
که بگید چی شد؟
شروع کردن به تیرآهن خالی کردن
انقدر شرایط بد بود که دیگه زدم به بیخیالی و میخندیدم
به شوخی میگفتم اینا یکم فکر نمیکنن شاید مردم کنکوری داشته باشن
تو عمرم کم ،بیخوابی نداشتم چون من تابستونا یه جغد دانابودم و تا اونجایی که یادم میاد همیشه شب تا صبح درس میخوندم به جای صبح تاشب
ولی تا حالا چنین رکوردی نداشتم قبلا رکوردم دو روزبیخوابی پشت سر هم بود برای دوتا امتحان پشت سرهم بود
البته بعدش یه رکورد بیست وسه ساعتی خواب بدون ناهار هم تو کارنامه خوابهام ثبت کردم که میشه گفت یه کما بوده
ایندفه انقد بیخوابی کشیدم که دلم میخواست یه چی بخوره تو سرم بیهوش بشم بلکن اونطوری یکم بخوابم
یبارم تو این خوابو بیداریایی که داشتم خواب دیدم تو خواب رو زمین دراز به دراز افتادم بعد یه خانومی میگفت زنگ بزنید اورژانس ،بعد من با حالت بیحالی میگفتم نه خوبم ،بخوابم خوب میشم (گویا تو خوابم کم خوابی داشتم)
ولی خودمونیم تو خواب چه مظلوم شده بودم
خلاصه روز ها با معده دردی که داشتم به سختی سپری میشد و کتک های پشتیبانم بودکهمن رو بیدار نگه میداشت
تا اینکه رسیدیم به شب کنکور
شبش خوابم نمیبرد به زور یکم خوابیدم یانخوابیدم نمیدونم ۶پاشدم یکی از درسارو مرور کردم تا رفتم سر جلسه
خب از سرجلسه بخوام بگم انقدر همه آلاگارسونی اومده بودن که من فکر کردم ساعت سه عروسی دعوت داشتمو من فکر میکردم کنکوره
ولی خوووووووووووب سوالارودیدم من که فهمیدم کنکوره اونا دیگه فکر کنم ،فکر کردن المپیادی چیزیه
چون سر نیم ساعت پاشدن برن ، که نزاشتن
ولی وقتی گذاشتن، وااااااااااااااای خدا چقدر المپیادی داشتیم
المپیادیا که رفتن تعداد معدودی کنکوری موندن
تو این زمان من داشتم ادبیات میزدم
شیطونا بیشتر شعرارو عاشقانه داده بودن و این باعث میشد خواب از سر اونایی که کم خوابی داشتن بپره
تو این هم همه منم شعرارو بلند میخوندم و کیف میکردم به آخرشم که میرسیدم میگفتم
به به ،به به (خدا وکیلی بینی بین ا.. میگفتما)
چرا دروغ شعرارو میخوندم به این فکر میکردم سوالا اومد تو سایت سوالارو دانلود کنم شعراشو بسرچم
همچین کنکوریه معتاداینترنتی هستم من که از سوالای کنکورم نمیگذره
بعد اینکه پاسخنامه رو دادم به مراقبو سند آزادیمو گرفتم
گوشیمو که روشن کردم
زنگ میزدن آزادیمو تبریک میگفتن
آره میدونم الان میگید خودشو کشت با این درس خوندنش
ولی من خودم اینو جلوتر میگم
من خودمو کشتم با این درس خوندنم
ادامه مطلب ...
خاطرات تیرماه
بادوربین یک موبایل شش ساله!
و دوتا عکس با دوربین دیجیتالی
که دیگر در میان ما نیست
ثبت شد
از این به بعد فکر کنم با دوربین موبایل باید خاطره ثبت کنم
همچین بدکم نیست
ولی من دوربین موخوام
ادامه مطلب ...