-
هفته چهاردهم۹۴
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 22:36
شنبه بعد امتحان بامترو و یه مسیر جدید رفتم خونه خواهری یکشنبه آخرین امتحانو به زورخوندم بازم والیبال با آمریکا بازی داشتیم و بازم بردیمشون هورااااااااااااااااااااااااااااااااا دوشنبه روزی که فارغ از تحصیل شدم هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی روز خوبی بود بعد امتحان با بچه ها کلی عکس...
-
هفته سیزدهم۹۴
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 21:43
شنبه ای بعد امتحان رفتم ادامه کار بزرگ بعد که اومدم خونه ٬مامانم گفت که خواهرزاده آقای نون (همسایمون )که مدتی تو بیمارستان بود فوت کرد با اینکه اصن ندیده بودمش ولی چون سی و یک سالی بیشتر نداشت و خانومش باردار بود گریم گرفت اونم یواشکی خیلی شرایطشون سخت بود خیلیییییییییییییی مرگ جوون خییلی سخته خدابرا هیچ خانواده ای...
-
هفته دوازدهم۹۴
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 21:11
هفته هفته سنگینی بوده شنبش اولین امتحانمون بود دوشنبش دوتا امتحان دریک ساعت داشتم فقط بخاطرخریتی که ترم دو انجام دادم به این شرح :شب چهارم تیر۹۲ یادتونه فوتبال ایران از جام جهانی حذف شد منم صبش یکی از درسامو که درس سختیم بود روز امتحان حذف کرده بودم بنابراین اون روز رو میتونیم روز حذف نامگذاری کنیم ولی باهمه این حرفا...
-
هفته یازدهم ۹۴
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 20:14
مگه این پایاننامه جمع وجور میشد سر فهرست بندی و شماره گذاری صفحات دربه دری کشیدیم که نگیدونپرسید شنبش یکی ازدوستان گفت یه دفتر خدمان کامپیوتری اونجای تهران پیدا کرده که شماره گذاری صفحات میکنه ماهم با لب تاپ پاشدیم رفتیم ولی آخرم نتیجه ی مطلوب نگرفتیم تا بامداد یکشنبه رو فهرست و صفه بندی کار میکردم که نمیشد آخرشم صبی...
-
هفته دهم ۹۴
شنبه 6 تیرماه سال 1394 23:13
آخهههههههههههههه آخرین هفته ای بود که کلاسامون تشکیل میشد شنبش بعد کلاس رفتم ادامه کار بزرگ یکشنبه بعد دفاع یسری بچه ها٬ استاد صدام کرد گفت کارتو خوندم و خیلی خوب بود و اینا بعدم باکلی عذرخواهی گفت که وقت نکرده نظر و اصلاحیه رو که دستنویس نوشته بودو تایپ کنه برای همین دستنویشو بهم دادکه بالاش نوشته بود "بسیارخوب...
-
هفته نهم ۹۴
شنبه 6 تیرماه سال 1394 22:35
اینطورکه تاریخ ها میگن چهارشنبه این هفته یه کاربزرگی رو که هی پشت گوش مینداختمو بالاخره انجام دادم برگشتنه هم با خواهری با شیرینی خامه ای برگشتیم خونه برخلاف پیشبینیم چهارشنبه دردناک نبوده ولی پنج شنبه چرا ٬ با کمی تا حدودی درد مشغول تموم کردن پایان نامم بودم تا اینکه بالاخره بعدازظهر جمعه تونستم جمع و جورش کنمو...
-
سخنرانی استیو جابز (چی میبینی؟)
جمعه 1 خردادماه سال 1394 22:44
سخنرانی استیوجابز در دانشگاه استنفورد دوبله شده به زبان فارسی کلیک کنید یکی از ده سخنرانی تاثیرگذار در ده سال گذشته
-
آگهی استخدام بانک مرکزی
پنجشنبه 31 اردیبهشتماه سال 1394 12:28
سلام بچه ها بانک مرکزی اطلاعیه استخدام زده وبرای ثبت نام آزمونش تاساعت چهار امروز بیشتر وقت ندارید کلیک کنید گلنوووووووووش رشته تو رو هم میخوان بشتاب موفق باشید همگی
-
هفته هشتم ۹۴
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1394 22:12
این هفته این هفته آهان سه شنبش همینجوری الکی الکی بدون اینکه برنامه ای براش داشته باشم یکی از دوستان گفت نمایشگاه کتاب کار داره و میخوادزودی بره و بره خونشون(چی گفتم ) میای؟ منم که بدم نمیومد ببینم امسال فضا چطوره گفتم آره مسیر همیشگی که من میرفتمو نرفتیم مسیر تازه ای رو یاد گرفتم هروقت اینطوری میشه جو میگیرتم به خودم...
-
هفته هفتم۹۴
جمعه 25 اردیبهشتماه سال 1394 21:18
کار خاصی نکردم جای خاصی هم نرفتم فقط اسم دوشنبشو میزارم روز آف چهارشنبشم با مادر دوتایی رفتیم خونه خواهررو به خونه تبدیل کنیم موقع کار کردنم توذهنم خودمو میذاشتم جای یه کارگر ساده و با دیالوگایی که براش میگفتم باخواهری میخندیدیم خانوم خوبی بود صابخونه شام مفصلی به کارگرش داد از اتاق فرمان میگن خاله شدن اینچیزارم داره...
-
به خدا گفتمو گفت..
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1394 02:33
گفتم: خدا آخه این همه سختی؟ چرا؟ گفت: «انَّ مع العسر یسرا» "قطعا به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/6) * گفتم: واقعا؟! گفت: «فإنَّ مع العسر یسرا» حتما به دنبال هر سختی، آسانی است.(انشراح/7) * گفتم: خب خسته شدم دیگه... گفت: «لاتـقـنطوا من رحمة الله» از رحمت من ناامید نشو.(زمر/53) * گفتم: انگار منو فراموش کردی!...
-
هفته ششم ۹۴
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1394 00:31
شنبه ها با منو ثانی ٬ پیدا نکردن یه آدرس مسقره و عقب افتادن یه کار ضروری ای که هی عقب می افته و باید انجامش بدم یکشنبه امتحانی که یبار از زیرش قصر در رفته بودیم ٬یه کادو از طرف یه دوست ٬ یه ایستگاه پیاده روی با ثانی طی یک مرحله سوتی دوشنبه عروسی ییهویی دخترخاله جانی که فقط یبار اونم وقتی بچه بودیم دیدمش (فامیله...
-
هفته پنجم ۹۴
چهارشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1394 00:24
شنبه ها با منو ثانی یکشنبه تولد غزغز هم ماهی خودممم استاد هم شادیمونو افزون کرد با کنسل کردن امتحانش دوشنبه الکی مثلا درس خوندیم برا امتحان نیم ترم یکی از درسا سه شنبه ای یه امتحان مشتی دادیم چهارشنبه ای در جستجوی زنداداش پنج شنبه ای نرفتم دانشگاه انقدرخوابیدم که احساس میکردم خون تو رگام لخته شد جمعه رو چرا یادم...
-
هفته چهارم۹۴
یکشنبه 30 فروردینماه سال 1394 23:27
یکشنبه ای استاد ساعت آخرمون زود تعطیلمون کرد با ثانی رفتیم خانه هنرمندان ایران من اولین بارم بود وشیفته این محل فرهنگی شدم اولین بار که میرم یه جا و کشفش میکنم به شدت بهم میچسبه یکم رفتیم قسمت گالری صنایع دستیش بعدم رفتیم ببینیم نمایشگاهی چیزی گذاشتن یانه که یانه اما عوضش رفتیم "رستوران گیاهی / کافی شاپ "دل...
-
هفته سوم ۹۴
جمعه 21 فروردینماه سال 1394 15:51
و امااااااااااااااااااا هفته سوم شنبه ی هفته سوم بگید چی شد؟ نههههههههههههه فقط میخوام بگید چیییییییی شـــــــــــــــــــــــــــــد؟ شنبه ای . . . . . . . . . . . . . خواهرم رسما رفت تو جمع مادران عالم گرفتید چی شد؟ . . . من دارم خالههههههههههههههههههههههههه میشم . . . . آغا انقده ذوقیدیم که نگیدو نپرسید آخه نه که...
-
هفته دوم۹۴
جمعه 21 فروردینماه سال 1394 13:08
روزای جالبی نداشت این هفته بیشتر منتظر تموم شدن تعطیلات بودم
-
هفته اول۹۴
جمعه 21 فروردینماه سال 1394 13:01
هفته اول از هفته اول پارسال خیلی بهتر گذشت دوتا فیلم گذشته و پله آخر رو دیدم
-
گیم زندگی
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 03:38
دارم به زندگی و شباهتش با بازیای کامپیوتری فکر میکنم اینکه زندگی ام مثل بازیای کامپیوتری مرحله ایه وهرمرحله جلوتر که میره سختترمیشه وبااینکه اینو میدونیم بازم دلمون میخواد بریم مرحله ی بعد مثلا میدونیم بریم مرحله متاهلی ٬زندگی سختترو پیچیده تر میشه اما میریم یامثلا میدونیم اگه بریم مرحله مادرشدن یا پدرشدن زندگی خیلی...
-
۷ سین ۹۴
جمعه 7 فروردینماه سال 1394 16:00
ساعت ۲ و ۱۵ دقیقه و ۱۱ ثانیه روز شنبه ۱فروردین سال ۹۳ رو تحویل دادیمو یه سال نو رو تحویل گرفتیم ان شاا.. که به یاری خدا و با تلاش خودمون بهترین روزای عمرمون رو امسال رقم بزنیم در تدارکات سفره هفت سین امسال خبرای خوبی شنیدم از این قرار که یکی از دوستان دبیرستانم نی نی داره و نی نیش کاکول زریه و ان شاا.. شهریور٬ ما این...
-
عید اومد بهار اومد
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 02:20
سلاااااااااااااااااااااااااااااااام عیدهمگی مبارک صدسال به این سالا الانه که گفتن داره چرا که امسال نوروزبه شنبه افتاد و اینا فقط نشستم ببینم با سالای دیگه چه توفیری میخواد داشته باشه که ضرب المثل شده از خدا میخوام 94 یه طور رقم بخوره که سال زندگانی برای هممون باشه نه زنده مانی یطور که وقتی 94رو دوره میکنیم چشمامون...
-
دل تکونی
جمعه 29 اسفندماه سال 1393 02:26
دل تکونی دلمو تکوندم تو هم دلتو بتکون سلام بده به بهار به اتفاقای خوب سال خوبی داشته باشید
-
آخرین روزهای سال 93
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1393 00:47
از امروز همه چیز آخرین است آخرین هفته آخرین شنبه آخرین دلشوره های شیرین اسفند اتمامِ اخرین گردگیری نشدهء خانه اخرین اتمام حجت ها با خودمان....حالمان...ارزوهایمان اخرین یا مقلب القلوب ها و اخرین امیدهای گره خورده، به اشارهء سالی نو، که همه چیز درست میشود. این چند روزِ اخر هم باید اسبِ سال را مجاب کرد که تا منزلگاه راهی...
-
قانونی که همیشه فراموش میشود
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1393 00:33
بین آدما بین موجوداتی که دوستداشتنو میدونن یه قانون وجود داره «هیچوقت نمیتوانی چیزی را که قرار است از دست بدهی، نگه داری. تو فقط قادر هستی چیزی را که داری، قبل از آنکه از دستت برود، عاشقانه دوست داشته باشی!» به خاطر وین دیکسی __ کیت دی کامیلو
-
36+1
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1393 22:19
سه سال و یک ماهگی یخدون مبارک دوست داشتید تو قسمت یادگاریا از یخدون بنویسید
-
خوب بودن
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1393 01:03
وقتی که راه نمی روی ، نمی دوی ، زمین هم نمی خوری و این" زمین نخوردن " محصول سکون است نه مهارت . وقتی که تصمیمی نمی گیری ، کاری نمی کنی ، اشتباه هم نمی کنی و این " اشتباه نکردن " محصول انفعال است نه انتخاب ... خوب بودن به این معنی نیست که درهای تجربه را بر خود ببندی و فقط پرهیز کنی خوب بودن در...
-
:)
چهارشنبه 29 بهمنماه سال 1393 20:01
خدای مهربان من ... امروز دوباره از خواب بیدار شدم ؛ نفس میکشم ؛ عزیزانم یک روز دیگر در کنارم هستند ؛ از تو ممنونم ... + امروز مادرمو مرخص کردن و آوردیمش خونه:)
-
:|
جمعه 24 بهمنماه سال 1393 20:12
چند هفته ای میشه داروهای مامانمو عوض کردیم و روزایی میشه که حالش خوب نیست امادیروز :| مامانم حالش بد شد و بغیر منم کسی خونه نبود خیلی ترسیده بودم نمیدونستم باید چیکار کنم زنگ زدم به خواهرم چطوری خودشونو رسوندن رو خدا میدونه مامانمو بردن بیمارستان امروز رفتیم ملاقاتش حالش خوب شده بود اما برای بهتر شدن یه چندروز دیگه...
-
ترمی که گذشت
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1393 13:45
صبی ترم آخررو ثبت نام کردیم الان به ترمی که گذشت فکر میکنم میبینم با اینکه ترم سنگینی بودو بیشتر ذهنمونو روش تحقیق مشغول کرد اما کم اتفاق خوب نیافتاد تو این ترم چندتا از بچه هامون نیمه گمشدشونو پیدا کردن(آجی٬ صاد٬ سین& میم) که سین& میم هردو هم ورودیو هم رشته ایمون بودن با اینکه نامردا تا به این لحظه شیرینی...
-
دست بالای دست بسیار است
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1393 12:36
بد زمونه ای شده ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : “ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ …” ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ ! ﺷﻮﻫﺮ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ...
-
توجه! توجه!
پنجشنبه 9 بهمنماه سال 1393 15:05