یخدون
یخدون

یخدون

دل گرفته

امروز چه روز دلگیری بود 

تو دانشگاه دوستیا یه جوریه که نمیشه اسم دوستی رو روابط گذاشت

همه انقدر وقتشون پره که وقت ندارن برای خودشون وقت بذارن چه برسه به دیگری

 فکر کنم خودشونم ندونن میدوئن که به چی برسن چون اینایی که من دیدم فقط میخوان برسن حالا هرچی بود بود

نخو که میگیری میرسی به اینکه طرف دوستت نیست فقط میخواد کارش راه بیفته از اینجور آدما متنفرم و حال یکیشونو اون ترم اساسی گرفتم طوری که الان کاراشو خودش انجام میده 

توظاهر قضیه باهمه دوستم و چون آدمی نیستم که کارامو به دیگران واگذار  کنم و تا جایی که میتونم کار راه میندازم لب تر کنم به قولی گفتنی فدایی زیاد دارم  ولی همش الکیو دلخوشکنکیه و واقعیت اینه که تو دانشگاه دوستی ندارم یه دو کلوم درباره دانشگاه خراب شدمون حرف بزنیم داد بزنیم  و اینجور تنهایی همه و هیشکی بیشتر آدمو داغون میکنه 

از همه چی بدتر میدونید چیه اکثریت فقط برای مدرک گرفتن و افزایش حقوق اومدن دانشگاه و همش پی سنبل کردنن 

و از این بابت حس زرنگی هم بهشون دست میده 

بعد میگن چرا بی سواد زیاده

درد و بلای هرچی استاد خوبه هم بخوره تو فرق سر استادی که چندشغلست و از کارش کم میذاره

همه چی فورمالیته شده هیشکی دیگه دل به کار و درس نمیده همه ظاهر قضیه رو حفظ میکنن از باطن خبر ندارن چه گندآبیه یا خبر دارن به روی خودشون نمیارن

خودتو میکشی کناربا کسی کار نداری میگن هان چی شده با اون معدل زاغارتت خودتو میگیری

بعدم واقعا نمیشه کاملا کنار کشید چون اون داغون کننده تر میشه

اصن حالا اینطوره دارن از حسادت میترکن

راستی من رفتم که خوب بیام مثلا 

بذارید یه لبخند عاقل اندر سفیه بزنم





نظرات 1 + ارسال نظر
سوگلی پنج‌شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 00:13

این لبخند عاقل اندر سفیهت دیگه چه صیغه ای بود؟

صیغش تو چشماشه
بعدم مگه یادت نیست یه زمان مد شده بود هرکی حالش بد بود از اینا میزد کفر همه رو در میاورد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد