یخدون
یخدون

یخدون

لواشک به طعم قدیم

دیروز رفتم سروقت یخچال دیدم پنج شیش تا از آلوسیاه های کیلویی۴۵۰۰ت یه نموره نرم شده

منم یه اینور اونورو نگاه کردمو [:S026:] انداختمشون تو شیر جوش معروفمو( که هرچیزی توش جوشیده میشه الا شیر) یه دیس لواشک ازش ساختم

چه لواشکی بشه این لواشک

الانم تو مرحله سخت و زجر بده خشک شدن هست

بوی خوب آلو که تو خونه پیچیده بود و مراحل ساختن لواشک منوحسابی بردن به قدیما

وقتایی که این موقع ها مراسم لواشک پزون داشتیم

یعنی عالمی داشتیما

یه فس که موقع شستن آلو ها آلوهارو گلچین میکردیمو میخوردیم یه فسم آب آلو میگرفتیم میخوردیم یه فسم اون گوشت آلویایی که دیگه از آبکش رد نمیشدنو خلاصه فشاری از ما میافتاد تو این مراسم

بعدم هر دیسی رو که مادر گرام آب آلو میریخت سریع میزدیم به ناممون که این مال منه ها هرکی بهش دست بزنه نزده ها

بعدم که میزاشتیم خشک بشه

تومرحله خشک شدن که از سختترین مراحل لواشک پزون بود یه دفعه میرفتی سروقت لواشکه میدی اع یه حفره کوچیک همچین تمیز از گوشه توش ایجاد شده همونجا داد میزدی که کی انگشتشو کرده تو این لواشک و این به معنی اعلام این بودکه دخل اون لواشک قبل از خشک شدن اومده

حالا اگه بزرگواری میکردیو صداشو درنمیاوردیو خودتم یه ناخنک میزدی و میرفتی فرداش میومدی میدیدی اع نصف لواشکه نیست بعد دیگه نمیتونستی بزرگواری کنیو دادو بیداد که این دیروز فقط یه حفره کوچیک توش بود پس منم میخوووووورم که آخرش ختم میشد به حرف مادر گرام که همین یه دیسو اینطوری خوردید بقیشو بزارید خشک شه برای زمسسستوووووووون اون موقع میبینمتون تو اون شبای بلند که باید همدیگه رو نگاه کنید.....

خلاصه دیروز به مامانم میگم یعنی دیگه میوه له نمیشه ما بریم بخریمش لواشکش کنیم

بعد به این نتیجه رسیدیم که با پیشرفت تکنولوژیو سردخونه هایی که اومده دیگه میوه کم رو به خرابی میره وما زمستونا به جای لواشک میتونیم خود آلو رو بخوریم 

حالا ما باید از این پیشرفت خوشحال باشیم یا نه بخاطر نداشتن مراسم لواشک پزون ناراحت؟

من میگم یا نه بخاطر نداشتن مراسم لواشک پزون ناراحت

دل گرفته

امروز چه روز دلگیری بود 

تو دانشگاه دوستیا یه جوریه که نمیشه اسم دوستی رو روابط گذاشت

همه انقدر وقتشون پره که وقت ندارن برای خودشون وقت بذارن چه برسه به دیگری

 فکر کنم خودشونم ندونن میدوئن که به چی برسن چون اینایی که من دیدم فقط میخوان برسن حالا هرچی بود بود

نخو که میگیری میرسی به اینکه طرف دوستت نیست فقط میخواد کارش راه بیفته از اینجور آدما متنفرم و حال یکیشونو اون ترم اساسی گرفتم طوری که الان کاراشو خودش انجام میده 

توظاهر قضیه باهمه دوستم و چون آدمی نیستم که کارامو به دیگران واگذار  کنم و تا جایی که میتونم کار راه میندازم لب تر کنم به قولی گفتنی فدایی زیاد دارم  ولی همش الکیو دلخوشکنکیه و واقعیت اینه که تو دانشگاه دوستی ندارم یه دو کلوم درباره دانشگاه خراب شدمون حرف بزنیم داد بزنیم  و اینجور تنهایی همه و هیشکی بیشتر آدمو داغون میکنه 

از همه چی بدتر میدونید چیه اکثریت فقط برای مدرک گرفتن و افزایش حقوق اومدن دانشگاه و همش پی سنبل کردنن 

و از این بابت حس زرنگی هم بهشون دست میده 

بعد میگن چرا بی سواد زیاده

درد و بلای هرچی استاد خوبه هم بخوره تو فرق سر استادی که چندشغلست و از کارش کم میذاره

همه چی فورمالیته شده هیشکی دیگه دل به کار و درس نمیده همه ظاهر قضیه رو حفظ میکنن از باطن خبر ندارن چه گندآبیه یا خبر دارن به روی خودشون نمیارن

خودتو میکشی کناربا کسی کار نداری میگن هان چی شده با اون معدل زاغارتت خودتو میگیری

بعدم واقعا نمیشه کاملا کنار کشید چون اون داغون کننده تر میشه

اصن حالا اینطوره دارن از حسادت میترکن

راستی من رفتم که خوب بیام مثلا 

بذارید یه لبخند عاقل اندر سفیه بزنم