یه بار دانشگاهمون یه همایش گذاشت با موضوع شیطان پرستی
سخنرانش استاد رائفی پور بودند
ایشون میگفتند:
ماباید اینو جزء باور مون قرار بدیم که شیطان هست
و داره بعنوان دشمن قسم خورده ما انسانها کارشو انجام میده تا به هدفش برسه
اما هدف شیطان چیه؟پیام اخلاقی:
۱. شیطان را باور کنیم اون همین جاست و داره با شما این مطلبو میخونه
۲. نترسید ما ازون قویتریم چون خدارو داریم و اون نداره
۳. امازیاد به خودتون نبالید که قویترید شما تا وقتی قوی هستید که خدارو دارید
خداییش چقدر به یادش هستید؟ بیشتر ازش غافلید
(اینارو من گفتم یا شیطان؟ منو داشت میگفت؟)
خلاصه داشتم میگفتم وقت غفلته که شیطان از ما قویتر میشه پس خیلی باید مراقب باشیم چون شیطان منتظر یه فرصته که زهرشو بریزه وتلافی کنه
۴. تا باورش نکنیم که هست یادمون میره که هست
حالاکه یادمون اومد شیطان هست و داره زیر زیرکی کاراشو میکنه
خب پس برید داستانو بخونید
یک پیرزن چینی دوکوزۀ آب داشت که آنها را به دو سر چوبی که روی دوشش می گذاشت ، آویخته بود و از این کوزه ها برای آوردن آب از جویبار استفاده می کرد.
یکی از این کوزه ها ترک داشت ، در حالی که کوزه دیگر بی عیب و سالم بود و همۀ آب را در خود نگه می داشت.
هر بار که زن پس از پرکردن کوزه ها ، راه دراز جویبار تا خانه را می پیمود ، آب از کوزه ای که ترک داشت چکه می کرد و زمانی که زن به خانه می رسید ، کوزه نیمه پر بود.
دو سال تمام ، هر روز زن این کار را انجام می داد و همیشه کوزه ای که ترک داشت ، نیمی از آبش را در راه از دست می داد.البته کوزۀ سالم و بدون ترک خیلی به خودش می بالید. ولی بیچاره کوزۀ ترک دار از خودش خجالت می کشید .
از عیبی که داشت و از این که تنها نیمی از وظیفه ای را که برایش در نظر گرفته بودند ، می توانست انجام دهد.
پس از دوسال سرانجام روزی کوزۀ ترک دار در کنار جویبار به زن گفت: من از خویشتن شرمسارم . زیرا این شکافی که در پهلوی من است ، سبب نشت آب می شود و زمانی که تو به خانه می رسی ، من نیمه پر هستم. پیر زن لبخندی زد وبه کوزۀ ترک دارگفت :
آیا تو به گل هائی که در این سوی راه، یعنی سوئی که تو هستی ، توجه کرده ای ؟ می بینی که در سوی دیگر راه گلی نروئیده است.من همیشه از کاستی و نقص تو آگاه بودم ، و برای همین در کنار راه تخم گل کاشتم تا هر روز که از جویبار به خانه بر می گردم تو آنها را آب بدهی. دو سال تمام ، من از گل هائی که اینجا روئیده اند چیده ام و خانه ام را با آنها آراسته ام.اگر تو این ترک را نداشتی ، هرگز این گل ها و زیبائی آنها به خانۀ من راه نمی یافت هر یک از ما عیب ها و کاستی های خود را داریم ولی همین کاستی ها و عیب هاست که زندگی ما را دلپذیر و شیرین میسازد.